اختیار

نقاشی دیجیتال

داستان کوتاه و آموزنده قاچاقچی۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه جذاب» ثبت شده است


 مردی با دوچرخه به خط مرزی می‌رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مأمور مرزی می‌پرسد: «در کیسه ها چه داری؟»
او می‌گوید: «شن.»

 مأمور او را از دوچرخه پیاده می‌کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می‌کند. ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی‌یابد. بنابراین به او اجازه عبور می‌دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می‌شود

ادامه مطلب
محمد حسن

داستان کوتاه عاشقانه:سرعت موتور سیکلت۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه جذاب» ثبت شده است



زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می‌راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: ‘یواشتر برو من می‌ترسم’ مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره!

به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
ادامه مطلب
محمد حسن
 کلیک کنید و لذت ببرید