اختیار

نقاشی دیجیتال

مطالب طنز + عکس (سری 2)

‏یه بار داشتیم میرفتیم خاستگاری بابام تو خونه به مامانم گفت اونجا از من سوال پرسیدن چی بگم؟ مامانم گفت هیچی حقیقت رو بگو همین، نشسته بودیم که بابای دختره به بابام گفت خب حاج اقا یکم از پسرتون بگید، بابام گفت: من جای تو بودم دخترمو به این اسکل نمیدادم

ادامه مطلب
محمد حسن

فراموشی

‏سال هاست ‏من و فراموشی ‏سر تو جنگ داریم!

محمد حسن

من همیشه میترسیدم ...

من هیچوقت بلد نبودم جوری رفتار کنم که هر روز بیشتر دوستم داشته باشی

بلد نبودم دلتنگی ام را قایم کنم پشت نقاب بی تفاوتی

هیچوقت نشد بگویی دوستت دارم و من در جوابت فقط بگویم مرسی

همیشه موقع دیدنت برق خوشحالی در چشم هایم،حالِ دلم را فریاد میزد

انگار دستِ دلم برای تو رو شده بود

من همیشه میترسیدم از نداشتن تو

میترسیدم از اینکه یک روزی نباشی و من بدون تو زندگی کردن را یاد بگیرم

قبول

من خیلی چیزها را بلد نبودم اما دوست داشتنت را که خوب بلد بودم

نبودم ؟!

ekhtiar.blog.ir

محمد حسن
صفحات سایت
 کلیک کنید و لذت ببرید